خیلی خبر بدی بود ... گفت رفته بیمارستان .. یاد اون روزها یی افتادم که خودش از بیمارستان زنگ میزد .. گفتم براش دعا میکنم ! گفت همین ؟! گفتم : کار ه دیگه ای میتونم بکنم ؟! .. انتظار داشتم زنگ بزنی بهش .. گفتم انتظار نداشته باش ...همین توقع داشتن هاست که باعث ناراحت شدن میشه ... گفت :یعنی تو توقع نداری؟! یا نداشتی ؟ ... گفتم یاد گرفتم نداشته باشم ... گفتم یادم داده دیگه نداشته باشم .. سرت خیلی شلوغه !! .. گفتم : آرم این منم که ۲۰۰ تا ای دی دختر تو یاهو دارم .. بحث کردن با تو فایده ای نداره ..... دیدم داره زیادی چرت و پرت میگه .. .. تاق ق ق ق ق گوشی رو گذاشتم ! شرمنده من اصلا علاقه ای به خوب شدن ندارم !