این نوشته ماله سوری هست !
دوباره رنگ از نگاهم ميپرد.....
دوباره صدايم نفس نفس ميزند..
.کسي اينجا صدايم را نميشنود
بوي گلها را حس نميکنم چيزي در قلبم فرو ميرود چيزي در من تمام ميشود
و تو خوب ميداني که من دوباره تنها مسافر اين جاده هاي بي عبور خواهم بود بي حضور خورشيد.. بي حضور ماه حتي ستاره و در تمام راه خودم را سرزنش ميکنم باد در گوشم آواز ميخواند و من آرزو ميکنم که رد پايم را گم نکنم...
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۸۵ ساعت 10:54 توسط امپراطور
|