فدا کردن واقعیت به پای مصلحت !!
۱
جلسه سالیانه شاخه جوانان اعتماد ملی بود . شب رفتیم بیت الزهرا که بخوابیم (فکر کنم مال محتشمی پور باشه ).خیلی خسته ایم . یکی از بچه ها قرآن را بر میدارد که بخواند . به ظاهرش می اید بشود باهاش حرف زد ... میروم میگویم به نظرت همین جوری خواندش به عربی سودی هم داره ؟ نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکند و محکم با لحنی فاخر میگوید: نخیر همین جوری هم خاصیت دارد ! خسته شده ام ..این جا همه یک جوری به من نمیخورند .. این جا همه بسیار مذهبی و اصلاح طلب هستند .
آقای کروبی که می آید یک جمع کوچک ۱۰-۱۲ نفره هستیم که قرار است هرکس سوالی را بپرسد . قبلا از جلسه به من تاکید میشود که حق نداری از بهاییت و این جور چیزها سوال بپرسی . سوال میپرسم یکی در مورد رابطه ایران و امریکا . یکی هم محیط زیست ...
۲
قرار است با لباس هایی که بیرون میخواهیم برویم به حزب نرویم . لباس حزب چیزی است در مایه های لباس دانشگاه منتها با سخت گیری بیشتر .. این جا اعضای شورای مرکزی به حقوق و کرامت انسانی سخت پایبندند.
۳
نزدیک انتخابات است . همه مانتویی ها چادری شده اند . میدانی وقتی تو اصلاح طلب باشی مدل چادر پوشیدنت کمی فرق میکند . تو مانتو را کنار میزاری و چادر سر میکنی اما از این روسری های گل گلی صورتی و شاد هم زیرش سرت میکنی و با یک گل کوچک یا گیره کاغد میبندی اش .. اصلاح طلبانه باید چادر سر کرد . میدانی که ! نزدیک انتخابات است
۴
این جا مدام گوشزد میشود که این حزب حزبی است اسلامی .. و من هم به دلیل این که عضو حزبی اسلامی هستم و مسلمانم و این را پذیرفته ام قوانین را رعایت میکنم .
۵
جلسه هفتگی حزب است که هر هفته از یک سخنران دعوت میشود برای سخنرانی بیاید. آقای امینی نماینده مجلی ششم و عضو شورای مرکزی اعتماد ملی دعوت شده اند . در اخر همه سوالاتی که مطرح میشود من دید حزب یا خود ایشان را در مورد اقلیت های مذهبی (بهاییت)میپرسم . از همان اول به من علامت داده میشود که جمع و جورش کنم . به من علامت داده میشود که خط قرمز را رد کرده ام . سوال را پرسیده ام دیگر کاریش نمیشود کرد . حواب میگیرم : اقلیت ها حقوق شهروندیشان را دارند که در قانون اساسی هم امده است ..میایم ادامه دهم که حرفم قطع میشود . به مین سادگی نمیگذارند حرف بزنم .
۶
از رییس شاخه زنان حزب از تهران دعوت شده است که بیاید و به مناسب روز دختران جشنی در حزب داشته باشیم . هنگامه شهیدی نازنین هم می آید . لوح تقدیرهایی با امضای آقای کروبی قرار است که به بچه ها بدهند . موقع دادن تقدیر نامه ها سخنران که یکی از اعضاست ذکر میکنه که این لوح ها همراه با دست خط و امضای مبارک حاج آقا (آقای کروبی ) است .. دست خط مبارک؟! من آقای کروبی را به عنوان روحانی که حزب تشکیل داده است و به عنوان دبیر کل حزبی که در آن عضو بودم بسیار احترام میگذاشتم اما این برای من غیر قابل قبول بود .
۷
جلسه شاخه جوانان حزب است . همه هستند . نزدیک انتخابات است و مسلما باید جلسات از قبل هم طولانی تر باشد . جلسات شاخه جوانان همیشه از ۸ صبح شروع میشود و تا ۳ روی شاخش است. درست مثل جلسه های هیئت دولت ..در این ساعات های متمادی هیچ چیزی به جز حرف های بی سر و ته زده نمیشود که میتوان در نیم ساعت همه شان را جمع و جور کرد .
این جلسه آخری است که من بودم ... جلسه ای که بعد از استعفا دادم و برای همیشه با ادم های اصلاح طلبی این چنینی خداحافظی کردم .
برنامه میچینیم برای انتخابات . هر حزبی هدف اصلیش به دست گرفتن قدرت است . در این من هیچ شکی ندارم . مشکل شیوه به دست گرفتن این قدرت است . یکی از اعضا پیشنهاد میدهد : یک جلسه میگیریم . بچه های مذهبی را دعوت میکنیم و یک جوری میگوییم در زمان آقای خاتمی بی بند و باری بود اما اگر آقای کروبی باشند این طوری نمیشود . این طوری بچه های بیشتر مذهبی را قانع میکنیم و توصیه میشود دوستان نزدیکمان هم بیاوریم ابرو هایم تا جایی که میتواند بالا میرود .
میگویم :این کار اخلاقی نیست و من معتقد نیستم در زمان آقای خاتمی بی بند و باری بوده است .ما حق نداریم با تخریب چهره های دیگه خودمان را تبلیغ کنیم . جواب میگیرم : ببین اخلاق در سیاست جایی نداره ..اخلاق در سیاست جا نداره اگه میخوای بدونی بعدا آقای د در موردش برات توضیح میدهد .. میدونی تو زیادی مدرنی.. (این جمله را رئیس شاخه جوانان میگوید)
من هنوز که هنوزه این صدا تو گوشم میپیچه ..جمله با اطمینان بالا و صدای بلند ادا شد .. ادامه نمیدهم .نمیگویم این جا خودتان میگوییدحزبی اسلامی است و خودتان زمانی از اخلاق و این چیزها برای من بلغور میکردید ..زمانی قرآن خواندن و چادری بودنتان را دلیلی برای فضلتان و ارجحیت داشتنتان میدانستید.این ها نمیدانند که حزب پدیده مدرنی است برای به دست گرفتن مسالمت جویانه قدرت . من زیادی مدرن نیستم ! این را مطمئنم!
پیشنهاد بعدی را همان عضو اضافه میکند : همه بچه ها ی این جاهم شماره موبایل هایشان را میدهند تا شماره داشته باشیم و پیامک های تبلیغاتی بفرستیم . در ضمن ایشان تاکید میکند که نگید این حریم خصوصی است و این ها . این جوری نیست .
قضیه به همین جا ختم نمیشود .. در نماز خانه حزب رئیس شاخه جوانان از من میپرسد که چرا و به چه دلیل از آقای کروبی در مورد رابطه ایران و امریکا سوال کرده ام؟ میگویم من دغدغه هایم را سوال کردم . او معتقد است من میتوانم دغدغه های محیط زیستی ام را مطرح کنم اما دغدغه ام در مورد رابطه ایران امریکا را نه !
در ادامه از من سوال میشود که چرا در مورد بهاییت سوال کردم ؟ او میگوید که به حقوق اقلیت ها معتقد است اما این بهایی ها قسم خوردند که هر شیعه ای که میبینند را بکشند (رئیس شاخه جوانان با این همه ادعا فرق وهابی و بهایی را نمیداند!)
سر و ته قضیه را جمع میکنم . یک چیز را مطمئنم من به این حزب دیگر برنمیگردم . فردا استعفا نامه ام را ارائه میدهم و دادم ... و این گونه من قبل از انتخابات اصلاح طلبانی چنین دگم را کنار گذاشتم .
ادم های اصلاح طلب چنینی هنوز هم اطرافم هستند و زیاد هم هستند من هیچ وقت آدم مذهبی نبوده ام .. اما سخت به اخلاق معتقدم . اخلاق عام تر از مذهب و دین است . این را نمیفهمیدند .