برای یک خواننده قدیمی
تعجب کردید؟! فکر میکردم انقدر کار عجیب کرده ام که دیگر عادت کرده اید ..بد هم نیست ..ادمی را دور اطرافت ..توی حاشیه ..حاشیه های دور داشته باشی تا هی کارهای عجیب ..مسخره و جالب بکند ..برای وقت های بی حوصلگی و بیکاری خوب است .. نه؟ من همیشه سعی کردم جواب آدم های اطرافم رو بدم .. حتی اگر یک خواهش میکنم ساده باشد .. حالا روزهاست و مدت هاست که به ادم های اطرافم جواب نمیدهم .. اما راستش را بخواهی بعد از مدت ها یک کسی می آید که هم خواننده است و هم قدیمی .. مگر میشود کار عجیب نکرد؟ مگر میشود از خوشحالی سرت به سقف نخورد .. ان هم برای خواننده قدیمی که خودش در نظرش مینویسد که من عزیز شما نیستم !!! عزیز من در نوشته ای که شما از آن تعجب کردید کلمه ای به نام عزیز آوردم؟یا گفتم که شما عزیز من هستید که میگویید نیستید ؟!من فقط دلم میخواست تا خود صبح زل بزنم به این جمله و بدانم این را یک خواننده قدیمی نوشته است .. بعضی وقت ها فکر میکنم کاش همه شب ها شب کنکور و همه سال ها سال پیش دانشگاهی بود ..من ادم غرغرو لوس ننر پررو هی اعصاب خورد کنم و تو باشی ..تو باشی و ارامم کنی ..مرا که نه .. این وحشی درونم را .. میدانی شاید همان موقع هم درد من درس و مدرسه و آن مدرسه نبود ..شاید دردم هم همان موقع همین دردی است که الان هست باشد .. همین حرف هایی که من نمیتوانم بگویم و مذاب میشوند ...یا شاید هم میماسند ..ان وقت ها هم همین دردم بود .. این که راحت نمیتونستم بگم ..حالا هم نمیتونم ..
اینقدر دلم میخواهد تلفن را بردارم ..سراغ هیچ یک از این حرف ها نروم ..و راحت بگم میای بریم چیپس و پنیر با اب پرتقال بخوریم ؟ و تو هم نگویی مسخره است ..جالب یا عجیب .. بگذاری پای حساب همه ی کار های عجیب قبلیم ..
یادت هست ان شب هایی که باهم مدت ها حرف میزدیم برایت از ور های ذهنم گفتم ؟ این روزها کاری به کار هم ندارند .. اصلا نمیدانم هنوز هستند یا شاید بالاخره یک بار به حرف تو گوش دادم و جفتشان را پشت میز مذاکره نشاندم و با هم صلح کردند .. فکر کنم فلسفه وجودیشان به مخالفت هایشان بستگی داشت .. حالا یکی شده اند .. هر دوتاشان دلتنگت هستند اما خوب هم حرفت را به یاد میآورند که هر ادمی تا جایی میتواند تحمل کند ..دلشان برایت تنگ است ..اما با دلتنگیشان نمیخواهند ازارت بدهند و دنیایت را تلخ کنند .. این دور می ایستند .. دلتنگیشان را با حافظی که برایم خریده ای برطرف میکنند .. اما دیگر دعوا نمیکنند .. یکی نمیخواهد برود جلو و یکی برود عقب ..نه جلو میروند نه عقب .. سر جای خودشان میاستند .. هر ادمی یه جایی دارد ... خودت بهم یاد دادی ..
عزیز پشیمانی ادم را از پای در میاورد .. پیر میکند ..تبدیلت میکند به ادمی که دلش میخواهد پنجره دنیایش را به روی همه ببندد تا بیش از این پشیمان نشود و پشیمانیش را نبینند .. پشیمانی تبدیلت میکند به ادمی که حتی وسط کنفرانس پوپر تو را میبیند ..دور .. ادمی که توضیح میدهد .. اما خودش نمیفهمد چی میگوید .. و تو را دور ..ان دور میبیند و حتی سرور را که جلوی چشمش نشسته نمیبیند ..
ساعت ۲ است ..شما تمام این ها را بگزارید به حساب بی خوابی هایم !
پ.ن:۱ ساعتی است که با خودم کلنجار میروم این نوشته را این جا بگزارم یا ثبت موقت کنم.عاقبت بخشی را ثبت موقت کردم..(۲:۴۳)