فدای دلتنگی هایتان عزیز ...

پ.ن:دیشب تب داشتم .... ۳۹.۵ درجه ... فشارم ۸ بود .. ساعت ۳ صبح بود ... میخواستم همان موقع تلفن را بردارم ..زنگ بزنم به تو ... و تا خود صبح زار بزنم ... هذیان هایم را برایت نوشته ام ..

پ.ن: دوباره این زمستون ما زرت و پرت بیخودی کردیم که آمپول و اینا نمیزنیم ... خیلی قشنگ ۴ تا آمپول و یک سرم در یک روز نوش جان کردیم ...