دراز کشیده بودم روی تخت ... شجریان داشت میخوند...خسته خسته بودم ...۸ ساعت کلاس به اضافه امتحان و تمام کارهای جانبی ...دوشنبه ها جزو پرکارترین روزهای هفته است ..چشمهام از خستگی داشن روی هم میرفت ...رفتم توی این باکس گوشیم . اس ام اس ها رو خوندم ..دفعه چندم بود که میخوندشون نمیدونستم...یک حسی بهم گفت بلند شم و بیام بنویسم ...شرمنده شده بودم ...به همین راحتی ....من مینویسم .....فرقی نمیکند که...

حرف های کلیدی: م - ت - ه-ن-ت