من فقط یه قیچی میخوام!
این چند وقته خیلی فکر کردم ... در حالی که به قول همه اصلا به من ربطی نداره و من نباید دخالت کنم.. خیلی سخته ها تو توی یه ماجرایی باشی .. عضوی از یه خاطره باشی اما بهت بگن تو حق دخالت نداری .. تو نمیخواد نظر بدی .. یا یه چیز عجیب دیگه این که تو خودت رو ناراحت نکن .. تو بشین درست رو بخون و فکرت رو با این مسایل سرگرم نکن ووووووووووو تمام دلسوزی هایی که من ترجیح میدم به آدم هایی که این جور مسیحا صفت به سمت آدم میان و میخوان خودشون رو دلسوز تر از همه آدم ها نشون بدن بگ خفه ه ه ه ه ه ه ه ه ه شین! خیلی بد حرف میزنم؟؟! خیلی آدم بدی شدم؟! خودم هم نمیدونم .. میدونستم از هر کسی مخفی کنم نمیشه از تو نمیشه .. به تو که لو دادم خیلی حس تلخی وجودم رو پر کرد و تمومش هم ماله اینه که به تو نمیشه چیزی رو نگفت و جالب ابن که تو اولین آدمی هستی که بهم نگفتی خودت رو ناراحت نکن .. تو تنها آدمی هستی که نگفتی بهتره با درس سرت رو گرم کنی ! ولش کن اینا چه ربطی به تو داره ؟! اصلا به تو چه بشینی پای حرف های یه دختره دیوونه که همیشه ساز مخالف میزنه ! که همیشه دلش میخواد گریه کنه اما هیچ وقت این این غرور لعنتی نمیزاره جلو همه زار بزنه و بگه بابا من اونی نیستم که همه فکر میکنن من .. این آدمی ام که الان به اوج درموندگی رسیده .. نه یه بار بلکه ۱۰۰ بار نه توی موقعی که امنیت داشتم حتی اون موقعی هم که داشتم (......) میخوردم گفتم که بعضی وقت ها جدایی بهترین راه حله ! الان هم میگم .. اما این قصه دراز .. این تاتر هر شبه که من دیگه حتی از مرور کردنش هم حالم بهم میخوره کی میخواد تموم شه ..؟ هیچ کس باور نمیکنه اما من فقط دلم میخواد تموم شه و جالب این که تموم دوباره وصل شدن های این مثلث به خاطر منی هست که دلم جدایی رو بیشتر میخواد تا تو هم تپیدن های زورکی و الکی ! چرا ش رو هم خودم میدونم .. من فقط از بچه بازی .. از قهر و ناز ها و آشتی های هر ماهه خسته شدم .. ۱۷ ساله که این مثلثی که از دور خیلی خوش میدرخشه دیگه وصله هاش پوسیده و نه میخوان به هم وصلش کنن نه جدا میشه ! این بار هم میدونم که دوباره این مثلث روی هوا میمونه و هیچ اتفاقی هم نمی افته .. میدونم که باز هم این مثلث به درخشیدن خودش از راه دور ادامه میده ! تا پای بریدن هم که بریم باز هم به هم وصلیم !